سفارش تبلیغ
صبا ویژن

...

ارسال  شده توسط  سمیرا بانو در 88/10/9 9:2 عصر

حافظ کنار عکس تو ، من باز نیت می کنم
انگار حافظ با من و من با تو صحبت می کنم
وقت قرار ما گذشت و تو نمی دانم چرا ...
دارم به این بد قولیت دیریست عادت می کنم
چه ارتباط ساده ای بین من و تقدیر هست
تقدیر ویران می کند من هم مرمت می کنم
در اشتباهی نازنین تو فکر کردی این چنین
من دارم از چشمان زیبایت شکایت می کنم
نه مهربان من ، بدان بی لطف چشم عاشقت
هر جای دنیا که روم احساس غربت می کنم
بر روی باغ شانه ات هر وقت اندوهی نشست
در حمل بار غصه ات با شوق شرکت می کنم
یک شادی کوچک اگر از روی بام دل گذشت
هر چند اندک باشد آن را با تو قسمت می کنم
خسته شدی از شعر من زیبا اگر بد شد ببخش
دلتنگ و عاشق هستم اما رفع زحمت می کنم

بهانه

ارسال  شده توسط  سمیرا بانو در 88/10/8 2:0 صبح

گفتی که به احترام دل  باران باش
باران شدم و به روی گل باریدم
گفتی که ببوس روی نیلوفر را
از عشق تو گونه های او بوسیدم
گفتی که ستاره شو دلی روشن کن
من همچو  گل ستاره ها تابیدم
گفتی که برای باغ دل  پیچک باش
بر یاسمن نگاه تو  پیچیدم
گفتی که برای لحظه ای دریا شو
دریا شدم و تو را به ساحل دیدم
گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش
مجنون شدم و ز دوریت نالیدم
گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز
گل دادم و با ترنمت روییدم
گفتی که بیا و از وفایت بگذر
از لهجه بی وفاییت رنجیدم
گفتم که بهانه ات برایم کافیست
معنای لطیف عشق را فهمیدم !!!

نامه

ارسال  شده توسط  سمیرا بانو در 88/10/7 4:0 عصر

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی !
آره باز منم همون دیوونه ی همیشگی
فدای مهربونیات چه می کنی با سرنوشت ؟
دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت
حال من رو اگه بخوای رنگ گلای قالیه
جای نگاهت بد جوری تو صحن چشمام خالیه
ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه !
از غصه هام هر چی بگم جون خودت بازم کمه
دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون
فریاد زدم یا تو بیا یا من و پیشت برسون
فدای تو! نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم
حقیقت رو واست بگم به آخر خط رسیدم
رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی
قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی
نمی دونی چه قدر دلم تنگه برای دیدنت
برای مهربونیات نوازشات بوسیدنت ...
به خاطرت مونده یکی همیشه چشم به راهته
یه قلب تنها و کبود هلاک یه نگاهته !؟
من می دونم همین روزا عشق من از یادت میره
بیشتر از این من و نذار تو غصه و دلواپسی
فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خستت نکنه
غم غریبی عزیزم زرد و شکستت نکنه
اگه واست زحمتی نیست بر سر عهد مون بمون
منم تو رو سپردم دست خدای مهربون
راستی دیروز بارون اومد من و خیالت تر شدیم
رفتیم تو قلب آسمون با ابرا همسفر شدیم
غصه نخور تا تو بیای حال منم این جوریه
سرفه های مکررم مال هوای دوریه
تو از خودت برام بگو بدون من خوش می گذره ؟
دلت می خواد می اومدم یا تنها رفتی بهتره
یادت می آد گریه هامو ریختم کنار پنجره
داد کشیدم تو رو خدا نامه بده یادت نره
یادت میآد خندیدی و گفتی حالا بذار برم
تو رفتی و من تا حالا کنار در منتظرم
امروز دیدم دیگه داری من رو فراموش می کنی
فانوس آرزوهامونو داری خاموش می کنی
گفتم واست نامه بدم نگی عجب چه بی وفاست
با این که من خوب می دونم جواب نامه با خداست
عکسای نازنین تو با چند تا گل کنارمه
یه بغض کهنه چند روزه دائم در انتظارمه
تنها دلیل زندگی! با یه غمی دوست دارم
داغ دلم تازه میشه اسمت و وقتی می آرم
وقتی تو نیستی چه کنم با این دل بهونه گیر
مگه نگفتم چشمات رو از چشم من هیچ وقت نگیر
حرف منو به دل نگیر همش مال غریبیه
تو رفتی و من غریب شدم چه دنیای عجیبیه
زودتر بیا بدون تو اینجا واسم جهنمه
دیوار خونمون پر از سایه ی غصه و غمه
تحملی که تو دادی دیگه داره تموم می شه
مگه نگفتی همه جا ماله منی تا همیشه !؟
دلم واست شور می زنه این دل و بی خبر نذار
تو رو خدا با خوبیات رو هیچ دلی اثر نذار
فکر نکنی از راه دور دارم سفارش می کنم
به جون تو فقط دارم یه قدری خواهش می کنم
اگه بخوام برات بگم شاید بشه صد تا کتاب
که هر صفحه ش قصه چند تا درده و چند تا عذاب
می گم شبا ستاره ها تا می تونن دعات کنن
نورشونو بدرقه پاکی خنده هات کنن
یه شب تو پاییز که غمت سر به سر دل می ذاره 
منم همون کسی که بیشتر از همه دوست داره

اونقدر منتظر می مونم تا ...

ارسال  شده توسط  سمیرا بانو در 88/10/4 2:30 عصر

عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود

عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود

شرط می بندم زمانی که نه زود است و نه دیر

مهربانی حاکم کل مناطق می شود . . .


نامه ای برای تو

ارسال  شده توسط  سمیرا بانو در 88/9/25 10:0 عصر

این ترانه بوی نان نمی دهد
بوی حرف دیگران نمی دهد
سفره ی دلم دوباره باز شد
سفره ای که بوی نان نمی دهد
نامه ای که ساده وصمیمی است
بوی شعر و داستان نمی دهد :
... با سلام و آرزوی طول عمر
که زمانه این زمان نمی دهد
کاش این زمانه زیر و رو شود
روی خوش به ما نشان نمی دهد
یک وجب زمین برای باغچه
یک دریچه آسمان نمی دهد
وسعتی به قدر جای ما دو تن
گر زمین دهد ، زمان نمی دهد
فرصتی برای دوست داشتن
نوبتی به عاشقان نمی دهد
هیچ کس برایت از صمیم دل
دست دوستی تکان نمی دهد
هیچ کس به غیر ناسزا تو را
هدیه ای به رایگان نمی دهد
کس ز فرط  های و هوی گرگ و میش
دل به هی هی شبان نمی دهد
جز دلت که قطره ای است بی کران
کس نشان ز بیکران نمی دهد
عشق نام بی نشانه است و کس
نام دیگری بدان نمی دهد
جز تو هیچ میزبان مهربان
نان و گل به میهمان نمی دهد
نا امیدم از زمین و از زمان
پاسخم نه این ، نه آن ... نمی دهد
پاره های این دل شکسته را
گریه هم دوباره جان نمی دهد
خواستم که با تو درد دل کنم
گریه ام ولی امان نمی دهد ...


...

ارسال  شده توسط  سمیرا بانو در 88/9/20 12:0 عصر

دریا یعنی تو ، یعنی عشق سمیرا

سقفی که بالای سرت می شینه
چه قد به بالا بودنش می نازه
اون تنها سقفیه که توی دنیا
بازی و آسمون بهش می بازه
فقط یه خطش و برات نوشتم
زیبای ماه من اینا بهانس
اینا همه گذشتن از جنونه
اینو نوشتم که بگم عزیزم
همین حالا ، چه امروز و چه فردا
بدون اعتنا به حرف مردم
دیگه می خوام سر بذارم به صحرا
برم یه جای دور خیلی نزدیک
یه جایی پشت عقده های دنیا
برم یه جا دنبال تو بگردم
دنبال تو ، دنبال عطر زیبا
انقد برم که مردم زمونه
بدون حد و مرز و حرف و قانون
به آدمی  که عاشق سمی شد
بگن توی کتاب و قصه ، مجنون
زیبا چرا من اینجوری نوشتم
تو هم مث من داری می گی : دوری !؟
می گی تحملش کنم تا آخر؟
زیبا ولی نمی گی که چه جوری؟
زیبا می گی وصال تو عاشقی نیس
یه روز صدا تو نشنوم می میرم!
اما نه ، هر چی تو بگی ، همیشه
خیال بکن حرفمو پس می گیرم
من می دونم یه روز گرم ابری
از پیش من می ری واسه همیشه
به قول تو این کار سرنوشته
(نه و ، نمی خوام )سرشم نمی شه
مث نسیم آخرای پاییز
با طالعت می ری و من می مونم
بی خبر از اون مقصد طلاییت
مث دیوونه ها برات می خونم
دلم عجیب هواتو کرده ، زیبا
اول اسم نازتم نمی دم
به لشگر ستاره های دنیا
زیبا فقط یه چیز دیگه مونده
اینکه می گم ، تمام آرزومه
بگی می دونی من چقد دیوونم
فقط همینو بدونی ، تمومه
تو مخمل صورتی خیالم
سر تو هر لحظه سر پادشاس
عادت و این حرفا مال آدماس
زیبا ، نرو ، می ری ولی دیوونت
یه روزی ثابت می کنه به دنیا
که آدما واسه جواب گرفتن
فقط باید برید سراغ زیبا
زیبا جونم کاش که یکی می فهمید
چقدر دوست دارم چقدر عزیزی...


همه پَر...

ارسال  شده توسط  سمیرا بانو در 88/9/14 12:0 صبح

جز تو تموم دنیا پر
هر کسی جز
سمیرا  پر
شعرای عاشقانه پر
قصیده پر ، ترانه پر
اسم تو در میون باشه
معجزه و بهانه پر
جز تو تموم دنیا پر
پروانه پر ، پرنده پر
چشمای خیس گریه پر
لبای غرق خنده پر
جز تو تموم دنیا پر
آفتاب داغ ظهرا پر
امضا و اسم و مهرا پر
جز تو تموم دنیا پر
مجنونای تو کوچه پر
یاسای توی باغچه پر
قابای غرق گرد و خاک
تو گیر و دار طاقچه پر
جز تو تموم دنیا پر
دخترای دیوونه پر
لاله و یاس و پونه پر
هر کسی که عاشقته
تو کوچه و تو خونه پر
جز تو تموم دنیا پر
هق هق و اشک و گریه پر
شکایت و گلایه پر
اسم تو رو صدا زدن
تو آفتابو تو سایه پر
جز تو تموم دنیا پر
حادثه پر ، معجزه پر
هر کسی که می بینی پر
دلای مثل چینی ، پر
هر کسی که فقط یه بار
کنار اون بشینی ، پر
جز تو تموم دنیا پر
زیر لبا زمزمه ، پر
وارد جایی که بشی
شلوغی پر ، همهمه پر
جز تو تموم دنیا پر
دیدن تو ، تو رؤیا پر
دادن اسم و امضا پر
باید همه یاد بگیرن
جز تو تموم دنیا پر
قصه ی کوه و تیشه پر
بازی سنگ و شیشه پر
خیال اینکه روزی اون
دل به کسی ببخشه ، پر
جز تو تموم دنیا پر
با عشق من زندگی پر
جنون و دیوونگی پر
بزرگه مثل آسمون
نادونی پر ، بچگی پر
جز تو تموم دنیا پر
مسیر کهکشونا پر
فراز آسمونا پر
"سمی" مث فرشته هاس
شیداها پر ، حیرونا پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کی که با زیبای من
نمی تونه بسازه پر
جز تو تموم دنیا پر
جنگل و دشت و دریا پر
خواب و خیال و رؤیا ، پر
زیبا ، فقط من بمونم
بقیه ی آدما ، پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی جز سمیرا پر
چراغا پر ، فانوسا پر
دریا و اقیانوسا ، پر
حتی گلای خونگی
گلدونا پر ، کاکتوسا پر
جز تو تموم دنیا پر
عطر خوش خاطره ها
تو بوته های شالی پر
جز تو تموم دنیا پر
رنگ سیاه و آبی پر
آفتابی پر ، مهتابی پر
جز تو تموم دنیا پر
رسیدن و پنجره پر
یاد و غم و خاطره ، پر
کنار تو نشستن و
تولد منظره پر
تنها گذاشتن تو ، پر
جز تو تموم دنیا پر
هفته و روز و فردا ، پر
عید و بهار و یلدا ، پر
جاده ی راه شیری ، پر
برای تو اسیری ، پر
اون کسی که خیال کنه
از پیش من تو می ری ، پر
حرفای کهنه و نو پر
هر عددی به جز دو ، پر
خلاصه که برای من
هر آدمی ، غیر تو ، پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی جز سمیرا پر
همه باید پر بزنن
تا زیبا ، بال من بشه
جواب هر مسئله و
درد و سوال من بشه
من نمی خواستم همه رو
تو شعرا پر بدم ، ولی
اینکارو باید بکنم
تا زیبا مال من بشه
جز تو تموم دنیاپر
هر کسی جز سمیرا  پر
خدا کنه سمی  نگه
خود توام با اونا پر!

دختر ماه آذر...

ارسال  شده توسط  سمیرا بانو در 88/9/3 12:0 صبح

از انتهای پاییز ، تا ابتدای برفی
عصیان آدمکها ، حوْا ترین دو حرفی
بازی ِ رقص و آتش ، جنون شک و باور
پایان خش خش ِ برگ ،‏ دختر ماه ِ آذر


ابری ترین دقایق ، پیرهن ِ لحظه هاته
اما خودت بهاری ، خورشید توی ِ چشاته
هجوم ِ باد ِ وحشی ، جنگ ِ تگرگ و شیشه
یاغی ترین زمستون ‍، حریف ِ تو نمی شه

همبازی ِ خزونی ، دختر ماه آذر
تو آسمون ِ چشمات ، ترانه پَر غزل پَر
بغض ِ درخت ِ نارنج ، پیچک ِ التماسی
تو خاطرات ِ کوچه ، عطر نجیب ِ یاسی

هق هق ِ زخمی ِ ابر ، محتاج ِ شونه هاته
گریه ترین ترانه ، همقفس ِ صداته
دختر ماه ِ آذر ، همبازی ِ خزونی
رنگین کمون ِ احساس ، خورشید مهربونی